خیلی حرفا هست که دلم میخواد بگم اما...
اما گفتنشون هم از نو شکستنه ... از نو تحقیر شدنه...
گاهی مجبوری همه چیو بریزی تو خودت
من زیادی همه چیزو تو خودم ریختم ...
همه زندگیم شد سکوت.... یه سکوت اجباری ....
دارم پشت سکوتم خفه میشم
دارم پشت سکوتم جون میدم
کسی سکوتمو درک نکرد ...
کسی غم و درد پشت سکوتم رو درک نکرد
یکی این نقاب لعنتیه لبخند و سرزندگی رو از صورتم بگیره ...
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
آرشیو
آمار سایت